کارکرد گرایی
مکتبی فکری که می گوید جوامع یا نظام های اجتماعی " نیازهایی" دارند و ما می توانیم
نهاد ها و اعمال را بر حسب " کارکرد " هایی که برای بقای کل به اجرا در می آورند،
تبیین کنیم . تبیین کارکرد گرایانه در تمام سنت های علوم اجتماعی رایج است و هیچ
مکتب واحدی از کارکرد گرایی مدرن وجود ندارد . اما محاسبات کاردگرایانه به طور
مرسوم ارگانیسم بیولوژیک را با نظام اجتماعی مقایسه می کنند و جوامع را مرکب از بخش
هایی می دانند که رابطه ی درونی آنها به حفظ کل می انجامد و ضمن تمرکز بر مسئله ی
نظم بر نیروهایی اشاره می کنند که باعث انسجام ، همگرایی و توازن جامعه می شود .
ریشه های کارکرد گرایی مدرن را می توان به اگوست کنت رسانید . کنت معتقد بود که
تمام نهاد ها ، عقاید و اخلاقیات یک جامعه به عنوان یک کل به هم مرتبط هستند .
وبنابراین شیوه ی تبیین وجود هریک از فقره ها این است که قانون حاکم بر همزیستی
تمام پدیده ها را کشف کنیم . این رهیافت از طریق کار دورکیم توسعه یافت و توسط
برونیسلاو مالینفسکی انسان شناس اجتماعی دنبال شد و همو بود که پس از انجام کار
میدانی قوم نگاری در میان بومیان استرالیایی و سپس جزیره نشینان تروبیریاند ،
اصطلاح کارکردگرایی را باب کرد . مالینفسکی در پی تبیین وجود نهاد ها و اعمال بر
حسب نیازها یا ملزومات کارکردی بود که به منظور حفظ جامعه برآوردن آن ها ضرورت داشت
( مراسم مذهبی برای انطباق اجتماعی کارکرد دارند. ) رادکلیف براون انسان شناس این
رهیافت را تحت عنوان کاردکرد گرایی ساختاری بیشتر توسعه داد .
کارکرد گرایان هنجاری ، که به شدت تحت تاثیر تالکوت پارسونز جامعه شناس آمریکایی
قرار داشتند ، معتقد بودند که در هر جامعه یک نظام ارزشی محوری وجود دارد و براهمیت
جامعه پذیری سیاسی تاکید دارند که انتظارات هنجاری مناسب را تعلیم می دهد و کشمکش
بالقوه موجود در نهاد های منابع کمیاب را تنظیم می کند . این دیدگاه بویژه برعلوم
سیاسی آمریکایی تاثیر گذار بوده است و نظریه پردازان را به وضع تعدادی از کارکرد
های سیستم ( نظیر جامعه پذیری ، استخدام سیاسی ، ارتباطات سیاسی ) قادر ساخته است
که از طریق آن سیستم های سیاسی حفظ می شود و با تغییر و تحول انطباق پیدا می کند .
کارکرد گرایی عمومی ( که بین کارکرد های پنهان و آشکار تمبز قائل می شود) و نظریه ی
عمومی سیستم ها (همراه با تحلیل سیبرنتیک و حلقه های بازخوران مثبت ومنفی آن) از
جمله تلاشهای تازه تر برای توسعه ی بینشهای کارکرد گرایی و درعین حال مخالف با
"مفهوم بیش از حد اجتماعی شده ی انسان " در کارکرد گرایی هنجاری ، و غایت شناسی
ضمنی موجود در تبیین کارکرد گرایانه ی اوایه است .
اعترضات چندی بر تبیین کارکرد گرایانه در علوم اجتماعی وارد شده است . قاطع ترین
انتقاد آن است که تمام محاسبات کارکرد گرایانه بر تبیین غایت شناسانه تکیه می کنند
. تبیین غایت شناسانه ی یک حادثه یعنی اینکه وقوع آن را به جهت سهم آن در رسیدن به
یک هدف یا سرانجامی که در پی دارد ، و نظام حامی این هدف ، مورد بررسی قرار دهیم
.تبیین یک حادثه بر اساس اثبات نتایج سودمند این حادثه برای حادثه ی دیگر ، به این
می ماند که یک معلول را به عنوان علت بررسی کنیم . اعتقاد به اینکه هدف از ایجاد
دولت برآوردن برخی کارکرد های لازم برای حفظ سرمایه داری است ، به این می ماند که
از یک نتیجه برای تبیین یک علت استفاده کنیم . این روش هم سرپیچی از منطق ارتدوکسی
است و هم به صراحت جنبه ی غیر تاریخی دارد . علاوه بر این ، محاسبات کارکرد گرایانه
، به خاطر فقدان توجه کافی به اقدام انسانی ، عدم توجه به تحول اجتماعی و به خاطر
ارائه ی یک تعصب محافظه کارانه در روش ، مورد انتقاد قرار گرفته است ، چون هر عنصری
در "وضع موجود " تنها به دلیل حاضر بودن آن جنبه کارکردی پیدا می کند . در حالی که
محاسبات کارکرد گرایانه در بردارنده ی دستورات و نکات سودمندی برای محققان علوم
سیاسی است – تا به روابط میان نهاد ها و اعمال اجتماعی نگاه کنند ، روش شناسی
کارگرد گرایانه به این دلیل مورد حمله ی فزاینده قرار گرفته است که مفروض اساسی آن
، یعنی گذاره ی " جوامع نیازهایی دارند " قابل ثابت شدن نیست .
مکتبی فکری که می گوید جوامع یا نظام های اجتماعی " نیازهایی" دارند و ما می توانیم
نهاد ها و اعمال را بر حسب " کارکرد " هایی که برای بقای کل به اجرا در می آورند،
تبیین کنیم . تبیین کارکرد گرایانه در تمام سنت های علوم اجتماعی رایج است و هیچ
مکتب واحدی از کارکرد گرایی مدرن وجود ندارد . اما محاسبات کاردگرایانه به طور
مرسوم ارگانیسم بیولوژیک را با نظام اجتماعی مقایسه می کنند و جوامع را مرکب از بخش
هایی می دانند که رابطه ی درونی آنها به حفظ کل می انجامد و ضمن تمرکز بر مسئله ی
نظم بر نیروهایی اشاره می کنند که باعث انسجام ، همگرایی و توازن جامعه می شود .
ریشه های کارکرد گرایی مدرن را می توان به اگوست کنت رسانید . کنت معتقد بود که
تمام نهاد ها ، عقاید و اخلاقیات یک جامعه به عنوان یک کل به هم مرتبط هستند .
وبنابراین شیوه ی تبیین وجود هریک از فقره ها این است که قانون حاکم بر همزیستی
تمام پدیده ها را کشف کنیم . این رهیافت از طریق کار دورکیم توسعه یافت و توسط
برونیسلاو مالینفسکی انسان شناس اجتماعی دنبال شد و همو بود که پس از انجام کار
میدانی قوم نگاری در میان بومیان استرالیایی و سپس جزیره نشینان تروبیریاند ،
اصطلاح کارکردگرایی را باب کرد . مالینفسکی در پی تبیین وجود نهاد ها و اعمال بر
حسب نیازها یا ملزومات کارکردی بود که به منظور حفظ جامعه برآوردن آن ها ضرورت داشت
( مراسم مذهبی برای انطباق اجتماعی کارکرد دارند. ) رادکلیف براون انسان شناس این
رهیافت را تحت عنوان کاردکرد گرایی ساختاری بیشتر توسعه داد .
کارکرد گرایان هنجاری ، که به شدت تحت تاثیر تالکوت پارسونز جامعه شناس آمریکایی
قرار داشتند ، معتقد بودند که در هر جامعه یک نظام ارزشی محوری وجود دارد و براهمیت
جامعه پذیری سیاسی تاکید دارند که انتظارات هنجاری مناسب را تعلیم می دهد و کشمکش
بالقوه موجود در نهاد های منابع کمیاب را تنظیم می کند . این دیدگاه بویژه برعلوم
سیاسی آمریکایی تاثیر گذار بوده است و نظریه پردازان را به وضع تعدادی از کارکرد
های سیستم ( نظیر جامعه پذیری ، استخدام سیاسی ، ارتباطات سیاسی ) قادر ساخته است
که از طریق آن سیستم های سیاسی حفظ می شود و با تغییر و تحول انطباق پیدا می کند .
کارکرد گرایی عمومی ( که بین کارکرد های پنهان و آشکار تمبز قائل می شود) و نظریه ی
عمومی سیستم ها (همراه با تحلیل سیبرنتیک و حلقه های بازخوران مثبت ومنفی آن) از
جمله تلاشهای تازه تر برای توسعه ی بینشهای کارکرد گرایی و درعین حال مخالف با
"مفهوم بیش از حد اجتماعی شده ی انسان " در کارکرد گرایی هنجاری ، و غایت شناسی
ضمنی موجود در تبیین کارکرد گرایانه ی اوایه است .
اعترضات چندی بر تبیین کارکرد گرایانه در علوم اجتماعی وارد شده است . قاطع ترین
انتقاد آن است که تمام محاسبات کارکرد گرایانه بر تبیین غایت شناسانه تکیه می کنند
. تبیین غایت شناسانه ی یک حادثه یعنی اینکه وقوع آن را به جهت سهم آن در رسیدن به
یک هدف یا سرانجامی که در پی دارد ، و نظام حامی این هدف ، مورد بررسی قرار دهیم
.تبیین یک حادثه بر اساس اثبات نتایج سودمند این حادثه برای حادثه ی دیگر ، به این
می ماند که یک معلول را به عنوان علت بررسی کنیم . اعتقاد به اینکه هدف از ایجاد
دولت برآوردن برخی کارکرد های لازم برای حفظ سرمایه داری است ، به این می ماند که
از یک نتیجه برای تبیین یک علت استفاده کنیم . این روش هم سرپیچی از منطق ارتدوکسی
است و هم به صراحت جنبه ی غیر تاریخی دارد . علاوه بر این ، محاسبات کارکرد گرایانه
، به خاطر فقدان توجه کافی به اقدام انسانی ، عدم توجه به تحول اجتماعی و به خاطر
ارائه ی یک تعصب محافظه کارانه در روش ، مورد انتقاد قرار گرفته است ، چون هر عنصری
در "وضع موجود " تنها به دلیل حاضر بودن آن جنبه کارکردی پیدا می کند . در حالی که
محاسبات کارکرد گرایانه در بردارنده ی دستورات و نکات سودمندی برای محققان علوم
سیاسی است – تا به روابط میان نهاد ها و اعمال اجتماعی نگاه کنند ، روش شناسی
کارگرد گرایانه به این دلیل مورد حمله ی فزاینده قرار گرفته است که مفروض اساسی آن
، یعنی گذاره ی " جوامع نیازهایی دارند " قابل ثابت شدن نیست .
نظرات شما عزیزان:
ارسال توسط میر محمد حسینی سفیدان جدید
آخرین مطالب